دستانم را دور گردن لطیف و نازکش حلقه می کنم، نفس های آخرش در دستان من می میرند...
در چشمانم زل زده بود حسی غریب از نگاهش بیرون می ریخت... اما از تپش قصاوت چشم هایم زبانش بند می امد.
گلوی عشق بیچاره را آنقدر محکم می فشردم که هنوز آرنجم درد می کند ، و این درد قلم را از دستانم می اندازد.
ولی... ارزشش را داشت... راحت شدم... دیگر می توانم آزاد باشم و آزاد زندگی کنم...
درد دستانم نفسم را می برد.
pas be jame ghatelin peyvasti!!!
salam delzad. khone jadidet mobarak. merci az inke webloge jadideto bem dadi, hame nevesgtehaye jadideto khondam be ezafe inke be ghabliha ham sari zadam. mese hamishe ziba ba rageha na rahe na ba divarhaii az gham ke narahatam mikone .khob bet gofte bodam ehtemalan on weblogo hazf konam. nemidonam age esmo adresesh avaz shod bet migam va midonid ke che khoshhal misham bem sar bezanid.man english tadris mikonam
خیلی قشنگ و متأثر مینویسین