رگ نوشت های پودر سنگ

از دل زاده شدم چنان کولیان زمین و زمینیان را در نوردیدم از سنگ شدم .... پودر شدم

رگ نوشت های پودر سنگ

از دل زاده شدم چنان کولیان زمین و زمینیان را در نوردیدم از سنگ شدم .... پودر شدم

یادته؟


خدا ما رو برای هم نمیخواست..فقط میخواست همو فهمیده باشیم... 
بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست...فقط خواست نیممون رو دیده باشیم...

تموم لحظه های این تب تلخ...خدا از حسرت ما باخبر بود...

خودش ما رو برای هم نمیخواست...خودت دیدی دعامون بی اثر بود...



چه سخته مال هم باشیم و بی هم...میبینم میری و میبینی میرم...

تو وقتی هستی اما دوری از من...نه میشه زنده باشم نه بمیرم...

نمیگم دلخور از تقدیرم اما...تو میدونی چقدر دلگیره این عشق...

فقط چون دیر باید می رسیدیم...داره رو دست ما میمیره این عشق...

تموم لحظه های این تب تلخ...خدا از حسرت ما باخبر بود...

خودش ما رو برای هم نمیخواست...خودت دیدی دعامون بی اثر بود...

خدا ما رو برای هم نمیخواست...فقط میخواست همو فهمیده باشیم...
بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست...فقط خواست نیممون رو دیده باشیم...!!!
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد