رگ نوشت های پودر سنگ

از دل زاده شدم چنان کولیان زمین و زمینیان را در نوردیدم از سنگ شدم .... پودر شدم

رگ نوشت های پودر سنگ

از دل زاده شدم چنان کولیان زمین و زمینیان را در نوردیدم از سنگ شدم .... پودر شدم

من از تو دورم

من از تو دورم و تو به من نزدیک

من از تو گریزان و تو مراقب من


من دل تو را می شکنم 

و تو وقتی خیلی زیاده می روم گاه گوشمالیم می دهی


من از تو گله می کنم

و تو با من مهربانی 


من چنان زندگی می کنم گویی که نیستی

و تو چنان هوایم را داری گویی که فقط مرا داری


آه خدایا


تو چه خدایی هستی و

من چه بنده ای؟؟!!!!


بی شک من بندگی نمی کنم


ولی تو چه خوب خدایی می کنی



w . c


جوی اب سر انجام تمام گفتنی هاست


و سنگ توالت سر انجام تمام خوردنی ها

دریا

برهنه شو

روحت را

حتی سنگ دلت

را 

برهنه کن


بگذار

در دریا

غرق شوی


این تنها راه نجات است


راز خوشبختی


لب دریا ایستادن و نگاه کردن همین چیز هارا هم دارد.


برهنه شو و به اعماق دریا برو


این راز خوشبختی است

دوراهی

دو راهی

اساس تشکیل و شروع زندگی است


از لحظه ای که یک اسپرم بودیم

و هنوز نبودیم

و قبل از آن

از همان ادم و حوا

خوب یادم می آید

آنجا هم دو را هی بود

یا کمی قبل تر از حوا

کسی که سجده نکرد ...

و از همان دوراهی اول هم همین شکل بود

مثل نقاشی تو

و همین بود که امروز دشمنی قسم خورده داریم

مادر



مادر...


و


میشود پهلوی مادری را شکست؟ و فرزندی را بین در و دیوار کشت؟


میشود فرزندی را... نه... تمام فرزند های مادری را بی گناه سر برید؟


می شود؟


می شود اخرین دلخوشی مادری را



به ناحق 

از جور 6 میلیاد دیو

در زندان انداخت؟

چند سال؟ یک سال؟ ده سال؟ صد سال؟  هزار سال؟

نه... بیشتر... ما خیلی بی رحمیم


مادر ... مادر... ما تورا و فرزندت را فراموش کرده ایم... 


ما... همین من و ما دیوار های غیبت را آجر می چینیم و فریاد میزنیم... مهدی بیا...

سکوت

می گفت"من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است"

می گویم:

سنگینی آن سکوت چه پر و بال ها که نشکسته و چه و قلم ها که خرد نکرده و چه راه ها که نیمه تمام نگذاشته است!

سکوت...

تنها وکیل مدافع حقیقت و راستی است و تنها پاداش خوب بودن 

و تنها دوستی که انسان ها ی انسان دارند همین سکوت بی مروت است! همین سکوتی که ... نمیدانم روح را خنج میزند... یا صیغل میدهد...!

مرثیه خود بودن است

زبان درازی نادان مرثیه است

و سکوت انسان هم مرثیه

اشک و لبخند و قهقهه و هق هق فرقی نمیکند... هرکدام مرثیه ای هستند که برای یک گوشه ی خلقت سروده شده اند